از عظمای مصائب در جایی است که زبانت بریده بریده می شود و کلامت به بی حدی رو می گذارد. منظور از بی حدی به زبان منطقی است و البته به زبان بی حدی.
جایی که تو می خواهی چیزی را بیان کنی اما به زبانت جاری نمی شود در روانشناسی از آن تعبیر به پدیده ی نوک زبانی می کنند؛ که تو می دانی که آن چیست اما کلمه و حروفی برای بیانش نمی یابی. حالتی بس اعصاب تراش و انرژی بر است.
در نظر بگیرید این حالت اگر در بیان حقیقتی مثل، دادگاه یا جمع اندیشمندان باشد، تلألؤ بیش از پیش می یابد و تو رو سنگ رو یخ تر می کند که ناتوانی باشی از بیان حقی که بدانی اش اما نتانی از جرگه ی ذهن به مظروف کلام روانش کنی و آن فرد چاره ای برایش نمی ماند جز سکوتی باردار شده از دانستن. آن فرد در این گیر، هم بیچاره است در همان که وارسته است دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید
برچسب : بیچارگی, نویسنده : dahrashooba بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 19:42