دهرآشوب

ساخت وبلاگ
  نگاه اش را می شناختم. چند شبی بود که دادگاه حکم نهای اش را داده بود. به روی خودش سعی می کرد که نیاورد اما کمتر کسی بود که متوجه نشود که او بی تاب است و زخمی. نام اش شاپرک بود. شاپرک میر معینی. حدودا بیست و نه سال می شد و ریز نقش.کششی همیشگی در نگاه اش بود که تن هر تنی را می لرزاند و دل اش را زخم می انداخت از همان زخم هایی که به دل مسیحا موسوی انداخته بود. مسیحا موسیقی می دانست و شاپرک مشاور حقوقی بود. از پنجره های اتاق هم عاشق هم شده بودند.بهم می آمدند. بهم آمدن؟ یعنی چه. شب که می شد بی حرف،شامی  نخورده می خوابید و سیگار و تلفن اش را بالای سر اش می گذاشت. هر چند وقت یکبار چک می کرد.چند وقتی می شد که منتظرش بود. نفس عمیقی می کشید. دیشب که از درب خانه وارد شد، چشم هایش باز هم زخمی بود و اشکی دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 19:42

  به ظرف های تلمبار شده روی سینک مدرن آشپز خانه که بتازگی صاحب ساختمان به خاطر افزایش اجاره خانه تغییر اش داده بود، با خمودگی نگاه می کنم و به دستانم که به این مایع شستشو عادت ندارند.من مسؤول اش بودم که همچون زنی که چند بچه زا شده و رنگ پریده و بی رنگ در حال خانه داری است و هیچ فکری ازش عبور نمیکند و هیچ بارقه ای از چراها بر اش نمی تابد چون به عادت مبتلا شده بود و از. اینکه هنوز عادت می شود و قدرت باروری دارد خوشحال و خود بسنده است، شده بودم. از آن زمانی که با آن پسر بلاتکلیفی که توان ناب و بی آلایشم را چنگ زده و رفته بود، در فکر فرو می رفتم و به اطراف بی توجه بودم. برخلاف روز هایی که دمادم ذهنم می بارید و مجال نگارش نمی داد الان به فلاکت زن وارگی دچار بودم. زن وارگی یک حالت است میان دختر و دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahrashooba بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 19:42

  از عظمای مصائب در جایی است که زبانت بریده بریده می شود و کلامت به بی حدی رو می گذارد. منظور از بی حدی به زبان منطقی است و البته به زبان بی حدی. جایی که تو می خواهی چیزی را بیان کنی اما به زبانت جاری نمی شود در روانشناسی از آن تعبیر به پدیده ی نوک زبانی می کنند؛ که تو می دانی که آن چیست اما کلمه و حروفی برای بیانش نمی یابی. حالتی بس اعصاب تراش و انرژی بر است. در نظر بگیرید این حالت اگر در بیان حقیقتی مثل، دادگاه یا جمع اندیشمندان باشد، تلألؤ بیش از پیش می یابد و تو رو سنگ رو یخ تر می کند که ناتوانی باشی از بیان حقی که بدانی اش اما نتانی از جرگه ی ذهن به مظروف کلام روانش کنی و آن فرد چاره ای برایش نمی ماند جز سکوتی باردار شده از دانستن. آن فرد در این گیر، هم بیچاره است در همان  که وارسته است دهرآشوب...
ما را در سایت دهرآشوب دنبال می کنید

برچسب : بیچارگی, نویسنده : dahrashooba بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 19:42